به فرخندگی ٢۵ اسفند، سالروز پایان سرایش شاهنامه؛ مقدمه ای بر شناخت فردوسی

13971_ferdowsi

نام و تخلص:
از نام شاعر در دست نوشت‌های بر جا مانده و چاپ‌های شاهنامه اثری دیده نمی‌شود.اما بنداری،مترجم این منظومه به عربی بر پایه دست‌نوشتی از شاهنامه که تاریخ نگارش آن 384 ق بوده،این نام را «منصور بن حسن» نوشته است.در منابع ديگر مانند تاريخ گزيده«حسن بن على»و در تذكرة الشعراء دولتشاه و آتشكده آذر«حسن بن اسحق بن شرف شاه»و در مجمع الفصحاء هدايت بشكل غلط و مغشوش «حسن بن اسحق بن شرف شاه محمد بن منصور بن فخر الدين احمد بن حكيم مولانا فرّخ» آمده است(تاريخ ادبيات در ايران،ذبیح‌الله صفا،‏ج 1،ص 458).در این میان می‌توان به قول بنداری به سبب قدمت بیشتر،اعتماد کرد.

آنچه همگان بر سر آن هم داستانند،کنیه شاعر یعنی ابوالقاسم و تخلص شاعری او فردوسی است که از دیرباز به آن شناخته شده است و امروز به جای نام شاعر به کار می‌رود.واژه فردوسی در خود شاهنامه نیز آمده است.بر طبق افسانه‌ای که در مقدمه نسخه فلورانس آمده است،هنگام دیدار شاعر با سلطان محمود،سلطان شعر او را پسندید و وی را فردوسی(= بهشتی) نامید و این،تخلص شد.

ترکیب مجموع تخلص و کنیه شاعر را به مثابه نام و شهرت وی،در کتاب‌هایی همچون چهار‌مقاله و تاریخ سیستان در زمان‌هایی نه‌ چندان دور از روزگار فردوسی می‌بینیم. عنوان حکیم که در بیشتر جاها پیش از کنیه و تخلص شاعر آمده است،مفهوم فرزانه و فرهیخته را می‌رساند.

زادگاه:

با آنکه خود فردوسی درباره کجایی زادگاهش سخنی نگفته است در همه خواستگاه‌های نزدیک به زمان او(چهار مقاله نظامی عروضی،ص 75) و سپس در پژوهش‌های دیگر،روستای پاز یا پاژ از بخش یا شهر تابران شهرستان کهن توس در خراسان زادگاه شاعر شمرده شده است.در شاهنامه، 11 بار از توس به مناسبت رویدادهایی که جای آنها در این شهرستان بوده نام برده شده است.

زمان تولد:

در تذکره‌های قدیم هیچ اشاره‌ای به سال تولد فردوسی نشده است.نخستین بار ژول مل با توجه به اشاره‌های چندگانه شاعر به سال‌های عمرش و مقایسه آن با رویدادهای معروف به این نتیجه رسید که فردوسی می‌بایست در سال 329 ق زاده شده باشد(شاهنامه به تصحیح ژول مل،دیباچه،صص 78-80).پس از مل،تئودور نولدکه دانشمند آلمانی باز هم با توجه به گفته‌های خود فردوسی و مقایسه آن با بیت‌های مقدمه دوم،نتیجه گرفت که سال تولد شاعر 323 یا 324 ق بوده است(حماسه ملی ایران،ص 55).برداشت نولدکه مورد تایید محمد‌علی فروغی،نخست وزیر وقت ایران قرار گرفت و او با پذیرش نظر نولدکه،سال 1313 شمسی را برای زمان برگزاری جشن هزاره شاعر پیشنهاد کرد و حرف خود را به کرسی نشاند.بزودی معلوم شد مبنای تحقیقات نولدکه اشتباه بوده و نظر مل به واقعیت نزدیک‌تر است.فردوسی در شاهنامه می‌گوید که هنگام به تخت نشستن محمود 58 سال داشته است(شاهنامه به تصحیح جلال خالقی،ج 4،ص 172) و چون محمود سال 387 به پادشاهی رسید پس ولادت فردوسی در سال 329 بوده است.همچنین در پایان شاهنامه فردوسی می‌گوید در سال 400، 71 ساله بوده است(شاهنامه چاپ مسکو،ج 9،صص381و382) و باز هم با توجه به این نشانه،سال 329 برای ولادت فردوسی تصور می‌شود.

خانواده و پایگاه اجتماعی:

بر پایه اشاره‌های ضمنی فردوسی و یادکرد‌های دیگران در فاصله‌های زمانی نزدیک به روزگار شاعر،می‌دانیم که سراینده شاهنامه در یک خانواده دهقان‌زاده شده است.دهقان ساخت عربی گردانیده واژه پهلوی دهیکان به معنی کشاورز است،اما این واژه از روزگار ساسانیان تا زمان فردوسی،عنوان یکی از گروه‌های اجتماعی بوده است.دهقانان از دیدگاه اقتصادی،زمین‌داران میانه حال بودند و هر یک از آنان سرپرست موروثی مردم ناحیه خود به شمار می‌آمد.

همچنین این گروه نگهبان سنت‌های کهن ایرانی و کتاب ها و سند ها و یادگارهای دیرینه نیاکان بودند و از همین رو بود که واژه دهقان به گونه مجازی به جای ایرانی (در برابر ترک و تازی) به کار می‌رفت و خود فردوسی نیز گاه در کاربرد آن همین مفهوم مجازی را در نظر داشته است:

از ايران و ز ترك و ز تازيان/نژادى پديد آيد اندر ميان

نه دهقان نه ترك و نه تازى بود/سخنها بكردار بازى بود(شاهنامه چاپ مسکو ج 9،ص 319)

در مقدمه بر جا مانده شاهنامه ابومنصوری، اشاره‌های روشنی به این مفهوم مجازی واژه دهقان و خویش کاری مهم فرهنگی دهقانان در گردآوری روایت‌های پهلوانی و یادگارهای اندیشه و فرزانگی ایرانیان باستان وجود دارد،که نشانگر تصویری از سیمای فرهنگی خانواده و پایگاه اجتماعی فردوسی است:

… دستور خويش ابومنصور المعمرى را بفرمود(ابومنصور عبدالرزاق)تا خداوندان كتب را از دهقانان و فرزانگان و جهانديدگان از شهرها بياورند،و چاكر او ابو منصور المعمرى به فرمان او نامه كرد و كس فرستاد به شهرهاى خراسان،و هشياران از آنجا بياورد،و از هرجاى چون شاج پسر خراسانى از هرى‏ …(حماسه سرایی در ایران،ص 102)

جدا از این برداشت‌ها و دریافت‌های کلی که از محیط اجتماعی و پایگاه خانوادگی فردوسی داریم،از یکایک خویشان و بستگان او آگاهی چندانی نداریم.خود شاعر هیچ اشاره‌ای به پدر و مادر و همسر خویش نمی‌کند.برخی پژوهشگران مانند حبیب یغمایی(فردوسی و شاهنامه او،ص30)،محمد تقی بهار(فردوسی‌نامه،ص 39)،ذبیح‌الله صفا(حماسه سرایی در ایران،ص 178)بانویی را که در مقدمه داستان بیژن و منیژه ازو او یاد شده است(شاهنامه به تصحیح جلال خالقی،ج 3،صص303-306)همسر فردوسی پنداشته‌اند.اگر چنین حدسی درست باشد،احتمالاً او بانویی فرهیخته بوده و می‌توانسته چنگ بنوازد و متون پهلوی را بخواند.

در یک مورد می‌توان به قطع و یقین از یکی از کسان خوانده فردوسی سخن گفت. در سال 396 ق برابر با 67 ساگی شاعر،او پسر 37 ساله خود را از دست می‌دهد.وی هیجده بیت در سوگ مرگ فرزند خود بر جا گذاشته است(شاهنامه ج 9،ص 138).

نظامی عروضی(ص 47) اضافه می‌کند:«گويند از فردوسى دخترى ماند سخت بزرگوار.صلت سلطان(مقصود سلطان محمود غزنوى است)خواستند كه بدو سپارند،قبول نكرد و گفت محتاج نيستم» اما در خود شاهنامه هیچ اشاره‌ای به این دختر نشده است.

گرایش مذهبی:

در بررسی و شناخت باور دینی و گرایش مذهبی شاعر،باید گفت که او باورمند به دین اسلام و پیرو مذهب شیعه است و این را خود در دیباچه شاهنامه بیان می دارد(شاهنامه چاپ مسکو ج 1،ص 20) .اما رویکرد او به دین و مذهب،یکسره جنبه شخصی و خصوصی دارد و هیچ‌گاه به آوازه‌گری تعصب آمیز برای دین و مذهب خویش نمی‌پردازد.شاید بتوان گفت یکی از دلیل‌های نقل 1000 بیت گشتاسب‌نامه،سروده دقیقی در شاهنامه از سوی فردوسی(که گزارش پدیدار شدنِ زرتشت و رواج کیش زرتشتی را در بر دارد) پرهیز شاعر از رویکرد هوادارانه به امر دین بوده است.گفتنی است که متعصبین هر دو مذهب سنی و شیعه دین اسلام،دیدگاه آزادمنشانه فردوسی نسبت به امر دین را برنتافته و با افزودن بیت‌هایی بر شاهنامه،خواسته‌اند که او را بر خلاف واقع یک سنی متعصب وانمایند و یا یک شیعه تندرو و دشنام‌گو نسبت به سنیان بشناسانند(بنگرید به بیت‌های الحاقی در ستایش پیغمبر).

نمونه کوشش‌های دسته نخست را در روایت بازداری دفن کالبد او در گورستان مسلمانان به دستور مذکری به نام شیخ ابوالقاسم گرگانی در تابران،به دستاویز اینکه او رافضی بوده و مدح گبران گفته است و نیز در مسکوت گذاشتن نام و یاد فردوسی و شاهنامه در روزگار شاعر و تا سده‌ها پس از وی در بیشتر تذکره‌های ادبی و تاریخ نامه ها می‌توان باز شناخت.اما کوشش دسته دوم در افسانه ساختگی سفر فردوسی به بغداد و پناه‌جویی اش از خلیفه عباسی و سرانجام انتساب سرایش مثنوی یوسف و زلیخا با گرایش تند سنی به او و پشیمانی از شاهنامه‌سرایی بازیافته است.

معاصران فردوسی:

نخستین کسی که فردوسی که از یاد می‌کند،«پهلوان دهقان نژادی» است که فرمان به گردآوری روایت‌ها و داستان‌های کهن ایران ‌می‌دهد و «نامه‌ای» از این گردآوری‌ها تدوین‌ می‌کند.بی‌گمان این«پهلوان خردمند و راد» که شاعر او را «پژوهنده روزگار نخست» نیز معرفی می‌کند که به دنبال «بازجستِ گذشته سخن‌ها» می‌شناسد،کسی جز ابومنصور عبدالرزاق سپهسالار خراسان و فرمانروای توس و کتاب فراهم شده به دستور وی،اثری جز شاهنامه ابومنصوری نبوده است(سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه،جلال خالقی مطلق،صص 59-92).

شاعر سپس از «یکی مهربان‌دوست» در شهر خود یاد می‌کند که بر اثر آگاهی از از کوشش‌های پُر شور وی در به‌دست آوردن دست‌نوشتی از «نامه‌یِ» پهلوانان ایرانیان(شاهنامه ابومنصوری) هم‌دلانه به یاری‌اش می‌شتابد و آن مجموعه مهم را برایش آماده می‌کند(سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه،جلال خالقی مطلق،صص 65-66).این شخص در مقدمه جدید شاهنامه(مقدمه بایسنقری) محمد لشکری نامیده شده است.

فردوسی همچنین از «مِهتَری گردن‌فَراز» سخن به میان می‌آورد که در همان ابتدای پرداختن به کار شاهنامه‌سرایی،پشتیبانی سخاوتمندانه خود را از وی اعلام می‌دارد و شاعر نگران را به کارش امیدوار می‌کند.این شخص منصور یا امیر منصور پسر ابومنصور عبدالرزاق است(یادداشت‌های شاهنامه،ص 25؛ سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه صص 59-92).در سراسر شاهنامه،شاعر هیچ‌کس دیگر را به این اخلاص و صداقت نستوده است و اگر در نظر بگیریم که فردوسی این ابیات را سالها پس از مرگ منصور سروده که دیگر هیچ‌گونه ظن استفاده مالی نمی‌توان بر آن وارد ساخت،بیشتر به درجه اهمیت و مقامی که منصور در زندگی فردوسی داشته پی می‌بریم.علاوه بر این،او ستایش منصور را حتی پس از افزودن مدح محمود بر مقدمه شاهنامه حذف نکرد.

علاوه بر اینان،فردوسی از دقیقی شاعر پیشگام خود نام می‌برد و گزارش کوتاه از توجه وی به شاهنامه‌سرایی و ناکام ماندن کوشش او پس از سرودن گشتاسپ‌نامه بر اثر مرگ ناگهانی‌اش،می آورد.شاعر،همچنین،از دو تن به نام‌های حبی(حسین)قتیب(قتیبه) و علی دیلمی(دیلم) با ستایش یاد می‌کند که پشتیبان راستین وی بودند.قتیب عرب‌زاده‌ای ایرانی‌گرا و از چند نسل قبل ساکن توس بود.وی که در توس مامور اخذ مالیات بود،فردوسی را از پرداخت مالیات معاف کرد و با این کار کمی از مشکلات او را برطرف کرد(شاهنامه چاپ مسکو ،ج 9 ص 381).

اما مشهورترین کسی که از هم‌روزگاران شاعر که بارها در شاهنامه از او یاد شده،سلطان محمود غزنوی است.ستایش‌نامه‌های محمود در همه دست‌نوشت‌های بر جا مانده شاهنامه دیده می‌شود اما می‌دانیم که فردوسی کار عمده و پی‌گیر شاهنامه‌سرایی را در یکی از سال‌های میان 365 تا 370 ق آغاز کرده بود و نخستین تدوین شاهنامه در سال 384 ق به پایان رسیده بود و این تاریخ‌ها برابر با روزگار فرمان‌روایی آخرین امیران سامانی و پیش از به پادشاهی رسیدن محمود در سال 389 ق بوده است.بنابراین روایت سرودن شاهنامه به درخواست محمود که در بعضی از تذکره‌های ادبی آمده است،نه تنها به دلیل ناهمخوانی زمان سرایش این اثر و هنگام پایان پذیرفتن نخستین تدوین آن با دوران فرمانروایی غزنویان،بلکه به علت مهم‌ترِ ناهم‌سویی فکری و فرهنگی آن با راه و روش و خواست‌های دربار محمود،یکسره مردود است.روایت مشهورِ افزودگی این ستایش‌نامه‌ها بر تدوین نهایی شاهنامه(سال 400 ق) نیز موضوع گفتمان بیش‌تر شاهنامه‌پژوهان روزگار ما هست.

باید توجه داشت که ستایش‌نامه‌های چندگانه محمود در دیباچه و جاهای دیگر از شاهنامه را می‌توان گونه‌ای درخواست«حق تالیف» در چهارچوب ضابطه‌ها و مناسبت‌های روزگار شاعر دانست.در دوران قدیم تالیف کتاب‌ها به نام شاهان و وزیران،از سویی جزوِ وسیله‌هایِ بزرگی و نام‌آوری آنان به شمار می‌آمد و از سوی دیگر،تامین هزینه‌های زندگی مولفی که ناگزیر بود سال‌ها به کار بپردازد و تامین هزینه گزاف حتی یک دست‌نوشت از کتاب او کار آسانی نبود،جز به وسیله همین گونه حمایت‌های مالی دست‌اندرکاران نهادهای فرمانروایی میسر نمی‌شد.بنابراین اگر فردوسی در سال‌های پیری و فرسودگی،از سر اظطرار و ناگزیری با افزودن این مدیحه‌ها بر شاهنامه،برای کار سنگین و کمرشکن سی ساله‌اش حق تالیف خواسته باشد،حَرَجی بر او نیست و این کار او را نباید به حساب مداحی و چاپلوسی او گذاشت.

وفات شاعر:

سال خاموشی شاعر را در بیش‌تر پژوهش‌ها 411 ق(در هشتاد و دو سالگی) نوشته‌اند.شیخ ابوالقاسم گرگانی مانع از دفن او در قبرستان مسلمانان شد،در نتیجه کالبد شاعر را در باغ شخصی او در بیرون دروازه شهر تابران دفن کردند.در سال 1313 شمسی،به هنگام برگزاری جشن هزاره فردوسی،ساختمان نمادینی بر فراز گورگاه احداث شد و سپس در سه دهه بعد به گونه بهتر و شکوهمندی بازسازی شد.

نام کتاب:

نام بزرگ‌ترین منظومه حماسی در ادبیات پارسی،که همگان آنرا شاهنامه می‌خوانند در هیچ جای این اثر نیامده است.بر اساس پژوهش‌های برخی از معاصران ما،ترکیب‌واژه شاهنامه از دیرزمانی پیش از روزگار فردوسی به عنوان نام همگانی گروهی از مجموعه‌های نثر نگاشته شده یا منظومه‌های ادبی که درون‌مایه همه آنها داستان‌ها و روایت‌های پهلونان و شهریان باستانی ایران‌زمین بوده،کاربرد و رواج داشته است.

دیباچه شاهنامه:

می‌توان احتمال داد که دیباچه شاهنامه را شاعر پس از سرایش و تدوین نهایی،به منزله جمع‌بندی کوششِ دیرپایِ خویش بر آغاز شاهنامه افزود.قرینه‌های این برداشت،یکی نبودن این دیباچه‌ها در ترجمه عربی شاهنامه است که به گواه مترجم از روی تدوین اول به تاریخ 384 ق صورت گرفته است و دیگری بودن ستایش‌نامه محمود غزنوی در پایان دیباچه است که در پایان سال 384 هنوز به پادشاهی نرسیده بود تا شاعر از او به عنوان جهاندار و شهریار نام ببرد.در شاهنامه به تصحیح جلال خالقی دیباچه 209 بیت و یازده بخش دارد که بخش نخست عنوانی ندارد و بقیه به ترتیب چنین است:

گفتار اندر ستایش خرد،گفتار اندر وصف آفرینش عالم،گفتار اندر آفرینش مردم،گفتار اندر آفرینش آفتاب و ماه،گفتار اندر ستایش پیغمبر،گفتار اندر فراهم آوردن شاهنامه،گفتار اندر داستان ابومنصور دقیقی،گفتار اندر داستان دوست مهربان،گفتار اندر ستایش امیرک و گفتار اندر ستایش سلطان محمود است.

شمار بیت‌ها:

شاهنامه‌ای که اکنون در اختیار ماست بیش از پنجاه هزار بیت را در بر می‌گیرد.برخی از پژوهشگران ژرف‌نگر شاهنامه اعتقاد دارند که بیت‌های یادآور رقم شست‌هزار بیت اصیل نیست و افزوده‌های پسین است و شمار نسبی بیت‌های این منظومه،همین پنجاه و چند هزار بیتی است که اکنون در اختیار ماست.

دست‌نوشت‌ها:

کهن‌ترین دست‌نوشتِ از دست رفته این منظومه که تنها حاوی تدوین اول شاهنامه بوده است و ما به واسطه ترجمه عربی آن به وجودش پی بردیم،تاریخ 384 ق داشته است.اما کهن‌ترین دست‌نوشتِ شاهنامه که در حال حاضر در دست است،دست‌نوشتی از نیمه اول این منظومه(از دیباچه تا پایان پادشاهی لهراسپ) است که تاریخ رونویسی آن روز 30 محرم سال 614 ق است و اکنون در کتابخانه ملی شهر فلورانس نگهداری می‌شود.پس از این،دست‌نوشتِ نگهداری شده در موزه بریتانیا که تاریخ رونویسی آن 675 ق است،دارای اعتبار چشم‌گیر است.از قرن هفتم تنها همین دو دست‌نوشت باقی مانده است اما از قرن هشتم به بعد،شما دست‌نوشت‌های شاهنامه بیشتر می‌شود و اکنون شمار اینها که بیش‌ترشان در بیرون ایران،در کتابخانه‌ها و موزه‌ها نگهداری می‌شودبیش از هزار تا برآورد می‌شود.بیشتر دست‌نوشت‌ها به ویژه آنها که تاریخ رونویسی‌شان به روزگار ما نزدیک‌تر است از دیدگاه اصیل بودن اعتبار دارند و به ندرت به کار می‌آیند.

ویراش و چاپ‌ها:

شمار چاپ‌های متنِ کاملِ شاهنامه از سال 1190 تا 1355 شمسی،43 و شمار چاپ گزینه‌های متن و اقتباس‌ها در همان دوره زمانی 55 بوده است(کتاب‌شناسی فردوسی،ایرج افشار،صص 269-299).

نخستین چاپ شاهنامه را لامسدن استادِ انگلیسیِ زبان و ادبِ فارسی و عربی در هندوستان،در سال 1190 ش در کلکته منتشر کرد اما موفق به نشر هفت جلد دیگر آن نشد.

هجده سال پس از آن زمان،یک افسر دانشورِ انگلیسی در هند،به نام مکن – که دنباله کار لامسدن را گرفته بود- برای نحستین بار متن کامل شاهنامه را در چهار جلد در سال 1208 ش منتشر کرد.

نه سال پس از چاپ مکن،دانشمند فرانسوی ژول مل ویراش تازه‌ای از شاهنامه را با ترجمه فرانسوی آن به تدریج از سال 1215 تا 1256 ش در پاریس منتشر کرد.

اندک زمانی پیش از پایان نشر شاهنامه مل،یوهان فولرس دانشمند آلمانی،متن تازه‌ای از شاهنامه را آماده کرد که در سه جلد و در سال‌های 1256-1263 در لیدن منتشر شد.

هم‌زمان با جشن هزاره فردوسی،چاپ تازه‌ای از شاهنامه بر پایه چاپ فولرس با همکاری شماری از استادان در 10 جلد،در سال‌های 1313-1315 ش در تهران منتشر که به چاپ بروخیم شهرت یافت.

در سال‌های 1960-19071 م ویرایش تازه‌ای از شاهنامه در 9 جلد از سوی موسسه خاورشناسی فرهنگستان علوم اتحاد حماهیر شوروی با همکاری شماری از پژوهندگان به سرپرستی برتلس و عبدالحسین نوشین در مسکو منتشر شد که در زمان خود رویداد مهمی بود و این چاپ از شاهنامه از چندین جهت بر چاپ‌های پیشین برتری داشت.

سرانجام جلال خالقی با پیشینه چندین دهه کاوش و کوشش و فراهم آوردن تصویر ‌ده‌ها دست‌نوشت کهن شاهنامه از چهار‌گوشه جهان،کار تصحیح و ویرایش شاهنامه را به دست گرفت و از سال 1366 تا 1386 در هشت جلد و زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک منتشر کرد.

ترجمه‌ها:

همانطور که گفته شد کهن‌ترین ترجمه که متن آن در دست است،ترجمه به عربی توسط علی بنداری اصفهانی است که در سال‌های 615-624 ق صورت پذیرفته است.در سده‌های اخیر و تا سال 1355 ش 254 عنوان کامل یا برگزیده شاهنامه به 27 زبان مختلف ترجمه شده است.در میان این ترجمه‌ها،زبان روسی با 76 عنوان ترجمه مقام اول،انگلیسی با 58 عنوان دوم و آلمانی با 33 مقام سوم را دارند(کتاب‌شناسی فردوسی،ایرج افشار،صص 151-208).

منابع:

– زندگی‌نامه تحلیلی فردوسی،علیرضا شاپور شهبازی،ترجمه هایده مشایخ،تهران،انتشارات هرمس،1390

– شناخت‌نامه فردوسی و شاهنامه،جلیل دوستخواه،تهران،انتشارات دفتر پژوهشهای فرهنگی،1384

– سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی،محمد‌امین ریاحی،تهران،انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،1382

– Encyclopedia Iranica,ed by Ehsan Yarshater,Bibliotheca Persica,New York 1999,Vol.9 pp.514-523(در این نوشته،از ترجمه همین مدخل ایرانیکا استفاده شده است/فصلنامه نامه انجمن 1386 شماره 25)

برگی از شاهنامه مصور، خوان ششم رستم: جنگ با ارژنگ دیو

برگی از شاهنامه مصور عصر صفوی که در کنار ابیات شاهنامه صحنه رزم رستم با ارژنگ دیو را به تصویر کشیده است. پس از خوان پنجم و اسارت اولاد مرزبان به دست رستم، اولاد رستم را به سوی جایگاهی که دیو سپید کی‌کاووس و سپاهیانش را در بند کرده بود راهنمایی کرد. دیو سپید دیوی به نام ارژنگ و سپاهیانش را به نگهبانی از مسیر شهری که پادشاه در آن زندانی بود گماشته بود. رستم شب را به استراحت پرداخت و روز بعد اولاد را به درختی بسته و روانه نبرد با ارژنگ دیو شد. هنگامی که به خیمه‌گاه ارژنگ رسید با نعره‌ای سهمگین او را از رسیدن خود با خبر کرد. پس از بیرون آمدن ارژنگ از خیمه، رستم با رخش به سوی او تاخت و سر او را با دستانش گرفته و از تن جدا کرد. رستم سر ارژنگ دیو را به میان سپاهیان وحشت زده او پرتاب کرد و آن‌ها از ترس پراکنده شدند. سپس رستم با راهنمایی اولاد با سوی شهر روانه شد و در هنگام ورود به شهر رخش شیهه‌ای به بلندی رعد کشید. کی‌کاووس رو به همراهانش کرد و گفت روزگار تیره ما به پایان رسید، من صدای شیهه رخش را شنیدم و می‌دانم که رستم در راه است. چون رستم به نزد پادشاه رسید همه بزرگان گرد آمدند، کی‌کاووس رستم را در آغوش گرفت و از او رنج راه و حال زال را پرسش کرد. سپس به رستم گفت که پیش از آنکه خبر مرگ ارژنگ به دیو سپید برسد باید به سوی او بروی که اگر دیو آگاه شود تمام لشکریان خود را گرد خواهد آورد و کسی را توان مبارزه با آنان نیست. پس رستم نشانی خانه دیو سپید را از کی‌کاووس پرسید و با اولاد به سویش روانه شد…

به خواندن ادامه دهید

برگی از شاهنامه مصور، خوان پنجم رستم: جنگ با اولاد مرزبان و سپاهیانش

برگی از شاهنامه مصور عصر صفوی که داستان خوان پنجم رستم را روایت می‌کند و اسارت اولاد مرزبان به دست رستم را به تصویر کشیده است. در شاهنامه چنین می‌خوانیم که در پنجمین بخش از هفت خوان سفر رستم برای آزاد کردن کی‌کاووس از اسارت دیو سپید در مازندران او به چمنزاری رسید و پس از‌‌ رها کردن رخش برای چرا خود به خواب فرو رفت. دشت‌بان آن منطقه که از چرای رخش خشمگین شده بود به رستم در خواب حمله برد، رستم از خواب برخواست و گوش‌های دشت‌بان را کنده و در داستانش گذاشت. دشت‌بان به پهلوانی به نام «اولاد» که در آن منطقه سکونت داشت شکایت برد و اولاد با سپاهیانش به مصاف رستم رفتند. رستم به تنهایی سپاه اولاد را به سختی شکست داد و خود پهلوان را به اسارت گرفت. رستم به اولاد پیشنهاد داد که اگر جایگاه دیو سپید را به او نشان دهد او را شاه مازندران خواهد کرد و در غیر این صورت او را خواهد کشت. پس اولاد به پیش رستم و رخش به راه افتاد تا مسیر را به او نشان دهد…

به خواندن ادامه دهید

برگی از شاهنامه مصور، خوان چهارم رستم: زن جادوگر زیبارو

برگی از شاهنامه مصور عصر صفوی که رزم رستم و زن جادوگر، چهارمین بخش از هفت خوان رستم را به تصویر کشیده است. رستم در مسیر سفر خود به مازندران به سفره‌ای رنگین در کنار چشمه‌ای پر آب رسید، او از اسب پیاده شد و به نواختن سازی که در کنار سفره‌‌ رها شده بود پرداخت. سفره متعلق به زنی جادوگر بود که رهبری لشکری از دیوان را به عهده داشت، زن با دیدن رستم لشکر دیوان را از چشمان او پنهان کرده بود. جادوگر خود را به شکل زنی زیبارو در آورد و به سوی رستم آمد و با او گفتگو آغاز کرد. در میان گفتگو رستم به ستایش پروردگار پرداخت و چهره جادوگر با شنیدن نام پروردگار سیاه گشت. رستم که به ماهیت جادوگر پی برده بود با کمند او را به دام انداخت و با شمشیر به دو نیم کرد.

به خواندن ادامه دهید

گرز طلاکاری شده ایرانی به شکل گرز گاو سر فریدون

این گرز فولادین ایرانی پیشینه‌ای نزدیک به دویست سال دارد. این اثر دوره قاجار به شکل گرز افسانه‌ای فریدون در شاهنامه، سر گاو ساخته شده است و ارتفاع سر آن نزدیک به بیست سانتی متر است. این گرز از فولاد ریخته‌گری شده و سپس به زیبایی با طلا تزیین شده است.
این اثر ارزشمند امروزه در موزه ارمیتاژ سن پترزبورگ نگهداری می‌شود.

منبع

سینی نقره‌ای ایرانی با نقش آرامگاه و پرتره فردوسی

این سینی زیبا اثر هنرمندان ایرانی در سال‌های نخستین سده معاصر است. جنس سینی از نقره است و به زیبایی با الگوهای ایرانی قلم‌زنی و حکاکی شده است. نقش سینی چهار پرتره از فردوسی، سراینده شاهنامه است که یکی در مرکز سینی و سه پرتره دیگر در دو سمت و بالای آن قرار گرفته‌اند. در قسمت دیگری از سینی نقشی از آرامگاه حکیم فردوسی در توس به تصویر کشیده شده است. قطر این سینی زیبا هفتاد سانتی متر است و امروزه در موزه ارمیتاژ سن پترزبورگ نگهداری می‌شود.

منبع

برگی از شاهنامه مصور، خوان سوم رستم: جنگ رستم و اژدها

برگی از شاهنامه مصور عصر صفوی که خوان سوم رستم و صحنه جدال او با اژد‌ها را به تصویر می‌کشد. در شاهنامه می‌خوانیم که رستم پس از پشت سر گذاشتن خوان دوم که بیابانی بی‌آب و گرم بود شبانگاه به بیشه‌ای رسیده و در آن به خواب رفت. در این هنگام اژدهایی به او نزدیک شد و رخش به رسم پناه برده و سعی کرد او را بیدار کند. پیش از آنکه رستم از خواب برخیزد اژد‌ها پنهان شد و رستم که نمی‌دانست چرا اسب او را بیدار کرده خشمگین شد و دوباره به خواب رفت. این داستان چند بار تکرار شد تا جایی که رستم به رخش هشدار داد که دیگر او را بی‌دلیل از خواب بیدار نکند. اژد‌ها باری دیگر به رسم نزدیک شد و این بار رستم که از شیهه رخش برخواسته بود، سرانجام اژد‌ها را در در حال پنهان شدن دید. رستم به جنگ اژد‌ها رفت و با کمک رخش سر اژد‌ها را از تن جدا نموند.

به خواندن ادامه دهید