سی و چهارمین گلهای تازه | استاد عبدالوهاب شهیدی

مطلع شعر و آواز : الهی سینه ای ده آتش افروز

شعر از وحشی بافقی 

الاهی سینه‌ای ده آتش افروز / در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست / دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان، سینه پردود / زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد / دلی در وی درون درد و برون درد
به سوزی ده کلامم را روایی /کز آن گرمی کند آتش گدایی
دلم را داغ عشقی بر جبین نه / زبانم را بیانی آتشین ده
سخن کز سوز دل تابی ندارد / چکد گر آب ازو، آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور / چراغی زو به غایت روشنی دور
بده گرمی دل افسرده‌ام را / فروزان کن چراغ مرده‌ام را
ندارد راه فکرم روشنایی / ز لطفت پرتوی دارم گدایی
اگر لطف تو نبود پرتو انداز /کجا فکر و کجا گنجینهٔ راز
ز گنج راز در هر کنج سینه / نهاده خازن تو سد دفینه
ولی لطف تو گر نبود، به سد رنج / پشیزی کس نیابد ز آنهمه گنج
چودر هر کنج، سد گنجینه داری /نمی‌خواهم که نومیدم گذاری
به راه این امید پیچ در پیچ / مرا لطف تو می‌باید، دگر هیچ

گوش جان فرا دهید: 

بیان دیدگاه